1 مستم ز دو چشم نیمه مستش وز پای درآمدم ز دستش
2 گفتم بنشین و فتنه بنشان برخاست قیامت از نشستش
3 آنرا که دلی بدست نارد دادیم عنان دل بدستش
4 جان تشنهٔ لعل آبدارش دل بستهٔ زلف پر شکستش
5 هستم بگمان که هست یا نیست آن درج عقیق نیست هستش
6 در عین خمار چند باشیم چون مردم چشم می پرستش
7 یاران ز می شبانه مستند خواجو ز دو چشم نیمه مستش
دیدگاهها **