مستم ز دو چشم نیمه مستش از خواجوی کرمانی غزل 543

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

مستم ز دو چشم نیمه مستش

1 مستم ز دو چشم نیمه مستش وز پای درآمدم ز دستش

2 گفتم بنشین و فتنه بنشان برخاست قیامت از نشستش

3 آنرا که دلی بدست نارد دادیم عنان دل بدستش

4 جان تشنهٔ لعل آبدارش دل بستهٔ زلف پر شکستش

5 هستم بگمان که هست یا نیست آن درج عقیق نیست هستش

6 در عین خمار چند باشیم چون مردم چشم می پرستش

7 یاران ز می شبانه مستند خواجو ز دو چشم نیمه مستش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر