- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای غذای جان مستم نام تو چشم عقلم روشن از انعام تو
2 عقل من دیوانه جانم مست شد تا چشیدم جرعهای از جام تو
3 شش جهت از روی من شد همچو زر تا بدیدم سیم هفت اندام تو
4 حلقهٔ زلف توام دامی نهاد تا به حلق آویختم در دام تو
5 دشنهٔ چشمت اگر خونم بریخت جان من آسوده از دشنام تو
6 گفته بودی کز توام بگرفت دل جان بده تا خط کشم در نام تو
7 منتظر بنشستهام تا در رسد از پی جان خواستن پیغام تو
8 وعده دادی بوسهای و تن زدی تا شدم بی صبر و بی آرام تو
9 وام داری بوسهای و از تو من بیشتر دل بستهام در وام تو
10 وام نگذاری و گویی بکشمت از تقاضاهای بی هنگام تو
11 بوسه در کامت نگهدار و مده گر بدین بر خواهد آمد کام تو
12 کی چو شمعی سوختی عطار دل گر نبودی همچو شمعی خام تو