من مستم و دل خراب جان تشنه از خواجوی کرمانی غزل 45

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب

1 من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب

2 ای سام تو بر سحر وی شور تو در شکر در سنبله‌ات قمر در عقربت آفتاب

3 برمشک مزن گره برآب مکش ز ره یا ترک خطا بده یا روی ز ما متاب

4 در بر رخ ما مبند بر گریهٔ ما مخند بگشای ز مه کمند بردار ز رخ نقاب

5 من بنده‌ام و تو شاه من ابر سیه تو ماه من آه زنم تو راه من ناله کنم تو خواب

6 ای فتنهٔ صبح‌خیز! آمد گه صبح، خیز! درجام عقیق ریز آن بادهٔ لعل ناب

7 آمد گه طوف و گشت بخرام بسوی دشت چون دور بقا گذشت بگذر ز ره عتاب

8 عطار چمن صباست پیراهن گل قباست تقوی و ورع خطاست مستی و طرب صواب

9 دردی کش ازین سپس وندیشه مکن ز کس فرصت شمر این نفس با همنفسان شراب

10 خواجو می ناب خواه چون تشنه‌ئی آب خواه از دیده شراب خواه وز گوشهٔ دل کباب

عکس نوشته
کامنت
comment