-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عزم آن دارم که از دل نقد جان بیرون کنم آرمت در پیش و خود را از میان بیرون کنم
2 قامتم از غم دو تا کردی، ز آه من بترس کاسمان دوزد خدنگی کز کمان بیرون کنم
3 گر چه در خون منی، گر تیر بر جانم زنی تیر تو بیرون نیارم کرد، جان بیرون کنم
4 سرو من یک ره به گلزار آی تا در پیش تو سرو اگر چه نارون باشد، روان بیرون کنم
5 نرگس بیمار تو رنج خود ار بر من نهد تندرستی را به شمشیر از جهان بیرون کنم
6 دوش می گفتی و چشمم در خیالت در نبست گر چنین باشد، مگر از خانه شان بیرون کنم
7 گر نه در پیش تو ماه و آسمان گردن نهد ماه را گردن نگیرم، زاسمان بیرون کنم
8 مهر تو گر نیست خسرو را به مغز استخوان مغز او از نوک غمزه ات زاستخوان بیرون کنم