1 من تنگدل و تو تنگ خوئی من خوب سخن، تو خوبروئی
2 با من بکن آن که لطف یزدان با روی تو کرد، از نکوئی
3 برتنگ دلی من به بخشای کز، دل همه گرد غم بشوئی
4 آخر بکنار من رسی باز چون گرد همه اثیر پوئی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ملک را فال ز اقبال بقا می یابد آز را علت افلاس دوا می یابد
2 بدل و دست بهاء الدین تاج الوزراء آنکه ایام از او فرو بها می یابد
1 وداع و فرقت احباب و یاد عهد شباب دیار عمر امیدم، خراب کرد خراب
2 ز یاد این، رخ زردم در آب گشت غریق ز داغ آن، دل ریشم بر آتش است کباب
1 ماولی پرور عدو کاهیم تاج بخش عجم عربشاهیم
2 آسمان آن دهد که ما جوئیم روزگار آن کند که ما خواهیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به