1 من تنگدل و تو تنگ خوئی من خوب سخن، تو خوبروئی
2 با من بکن آن که لطف یزدان با روی تو کرد، از نکوئی
3 برتنگ دلی من به بخشای کز، دل همه گرد غم بشوئی
4 آخر بکنار من رسی باز چون گرد همه اثیر پوئی
1 دست ار، همه بتان بجمال و وفا برند پس بیوفا جمال تهی را کجا برند؟
2 گوئی جمال هست و وفا نیست، گو مباش ما را همین بده که وفا را زما برند
1 ای در دل و جان سواری تو شیران جهان شکان شکاری تو
2 در پای در آرد عافیت را بیداد بدستیاری تو
1 زهی عنصر جوهر آفرینش توئی روح در پیکر آفرینش
2 ز تو دور پذرفت چرخ بزرگی به توسعد شد اختر آفرینش
1 ای عهد تو جمله نانمازی مهر تو چو صبر من مجازی
2 در پای هزار محنت افکند عشق تو مرا، بدست بازی
1 اقتدارش رایت خورشید بر گردون زده است بارگاهش خیمه جمشید بر هامون زده است
2 خاک درگاهش چو عقد گلستان از باد صبح آتش اندر آبروی لولوی مکنون زده است