1 من تنگدل و تو تنگ خوئی من خوب سخن، تو خوبروئی
2 با من بکن آن که لطف یزدان با روی تو کرد، از نکوئی
3 برتنگ دلی من به بخشای کز، دل همه گرد غم بشوئی
4 آخر بکنار من رسی باز چون گرد همه اثیر پوئی
1 ایا چو ذات خرد جوهرت عدیم مثال نه نیک رفت که گفتم وجود نیست محال
2 بگفتمی که به مانی تو کز ضرورت لفظ عنان نطق نه پیچاندی بسوی و بال
1 امروز نشاطی است درافلاک و درارکان کز مهر گهر زای ارم شد حرم کان
2 و ز دیده شعاعی قمر از عارض شعری نوشیده زلالی خضر از چشمه حیوان
1 مرزبان خطه ی اول فلک معزول باد حاش لله گر برین در گه ندارد انتما
2 منشی دیوان ثانی چاکر طغرای توست بر فلک زان خامه و خطش روان است و روا