1 مهجور و زبان بسته و سرگردانم رنجور و جگر سوخته و حیرانم
2 از چشم تو چشم التفاتی دارم گر پای نهی به چشم، جان افشانم
3 دلداده دیده توام گر قدمی بر دیده نهی، نثار جان افشانم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 فرید دهر ملا صالح راد که تا بد داد علم و فضل می داد
2 روانش بود مرغ گلشن قدس روان شد سوی نزهتگاه خود شاد
1 گر چه اسباب طرب پیش من امشب نه کم است شادیم بی گل روی تو همه درد و غم است
2 داب ارباب محبت نبود آسایش لذت عاشق دل سوخته اندر الم است
1 قاضئی مانند ملا مصطفی در سرزمین نیست، قاضی خود بود چون دیگران شاهد بر این
2 میستاند تا نبیند نان او هرگز به خواب خواب مستی از دو چشم دلبران نازنین
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **