ظَن مبر کز دودِ دل پیشت از اهلی شیرازی غزل 1006

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

ظَن مبر کز دودِ دل پیشت شکایت می‌کنم

1 ظَن مبر کز دودِ دل پیشت شکایت می‌کنم با تو از بیداد بخت خو حکایت می‌کنم

2 من که باشم؟ کآرزو باشد به پابوست مرا از سگانت التماس این عنایت می‌کنم

3 نامت از غیرت نگویم لیک مقصودم تویی قصهٔ شیرین اگر گاهی روایت می‌کنم

4 گرچه قصد جان من دارد سگت با این همه ترک جان می‌گیرم و او را حمایت می‌کنم

5 کعبهٔ مقصود را اهلی نهان کردن ز خلق غایت جهل است و من سعیی به غایت می‌کنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر