خبرم شده ست کامشب سر از امیرخسرو دهلوی غزل 694

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آمد

1 خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آمد سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد

2 به لب آمده ست جانم، تو بیا که زنده مانم پس ازان که من نمانم، به چه کار خواهی آمد؟

3 غم و غصه فراقت بکشم چنان که دانم اگرم چو بخت روزی به کنار خواهی آمد

4 دل و جان ببرد چشمت به دو کعبتین و زین پس دو جهانت داد اگر تو به قمار خواهی آمد

5 منم و دلی و آهی ره تو درون این دل مرو ایمن اندرین ره که فگار خواهی آمد

6 رخ خود بپوش، اگر نه رقم منجمان را ز حساب هشتم اختر به شمار خواهی آمد

7 می تست خون خلقی و همی خوری دمادم مخور این قدح که فردا به خمار خواهی آمد

8 همه آهوان صحرا سر خود نهاده بر کف به امید آنکه روزی به شکار خواهی آمد

9 به یک آمدن ببردی دل و جان صد چو خسرو که زید اگر بدینسان دو سه بار خواهی آمد

عکس نوشته
کامنت
comment