ای بیغم از دل من، بسیار از امیرخسرو دهلوی غزل 1859

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی

1 ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی شادی به رویت ار چه بر غم کنان نیایی

2 گفتی، رهات کردم از خنجر سیاست دل سوختی و جانم آتش برین رهایی

3 داند چگونه باشد شبهای دردمندان آن کس که خفته یک روز بر بستر جدایی

4 شبهای عاشقان را شمع مراد نبود رسوای شهر و کو را چه جای پارسایی

5 خورشید آسمان را چون کم توان رسیدن بر جای رقص می کن، ای ذره هوایی

6 در حسرت جمالت جانم به لب رسیده ای دستگیر جان ها، آخر بگو، کجایی؟

7 آن من نیم که باشم در ملک وصل خسرو بگذار تا به کویت خوش می کنم گدایی

عکس نوشته
کامنت
comment