-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند سازم که شوم خاک و تو بر من گذری سوختم تا بمن سوخته خرمن گذری
2 دست افتاده نخواهی که بدامن رسدت نیست از شوخی اگر برزده دامن گذری
3 چون خیال تو کنم خون دل از دیده چکد که بصد نشتر مژگان بدل من گذری
4 پای بوست چه بود آرزوی مردم چشم چشم داریم که بر دیده روشن گذری
5 تا نسوزی همه تن شمع صفت اهلی را از سر او عجبست ارتو بکشتن گذری
6 من خود چه ارزم پیش تو کز لاله رویان جهان شد صدهزاران خاک و تو قدر یکی نشناختی
7 اهللی تو در نرد وفا از نقش وصل آن پری اول زدی داوی عجب آخر ولی درباختی