باز با خویش گهی هم سخنش از امیرخسرو دهلوی غزل 771

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید

1 باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید یا نگاهی به سوی خویشتنش خواهم دید

2 زان من بود گهی او که بدانگونه که بود هم بدین چشم دگر بار منش خواهم دید

3 گوشه چشمش دیدم دلم آنجا مانده ست جان هم آنجاست به کنج دهنش خواهم دید

4 پیش ازین صبر ندارم، به رهش بنشستم وقت آخر که هم آمد شدنش خواهم دید

5 مردمان روش ببینند و مرا طاقت نی من همان زلف شکن بر شکنش خواهم دید

6 آشکارام دران دم که بخواهد کشتن من نهانی به رخ چون سمنش خواهم دید

7 گر کشد، یاری ازین جور کشیدن بر هم سوختم چند چنین کنش خواهم دید

8 او اگر آید وگرنه، چو مرا نیست قرار من همین شسته به ره آمدنش خواهم دید

9 یارب، این خسرو ازین جور گهی خواهد زست چند رسوا شده مرد و زنش خواهم دید

عکس نوشته
کامنت
comment