1 باز از رندی علم بر آسمان خواهم کشید روز پیری جام با یار جوان خواهم کشید
2 تیر غمزه ترک چشمش از کمان ابروان سوی سینه گر گشاید، من به جان خواهم کشید
3 پیشکش آرند هر یک سیم و زر در پیش او من دل پر خون و جان ناتوان خواهم کشید
4 بگذر، ای ناصح، ز من امروز بگذارم که باز جامی می بر روی یار مهربان خواهم کشید
5 گر مددگاری رسد از اخترا مسعود من امشب از لعل لبش راح روان خواهم کشید
6 سوی خسرو التفاتی گر نماید آن سوار زیر پایش سر چو خاک آستان خواهم کشید