-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دو زلف تو شکن وام کنم وز برای دل خود دام کنم
2 از پی آنکه به رویت نرسد چشم بد را به سخن رام کنم
3 تا تو ننمایی رو، گیرم زلف تا رخت چاشت کند، شام کند
4 چشم از زلف سیاه تو کشم گله از محنت ایام کنم
5 از تو صد جور و جفا می بینم با که گویم، به که پیغام کنم؟
6 دل ندارم که نهم بر دگری هم ز زلف تو مگر وام کنم
7 بوسه خواهیم، وگر تند شوی خویشتن را عجمی نام کنم
8 نیست حلوای تو بهر خسرو چه بدان لب طمع خام کنم!