1 از لبت گر خط میگون سر برون خواهم کشید از یکی کنج دهن شد دل فزون خواهد کشید
2 گر برون خواهی خرامیدن یکی بنمایمت آنکه پا در دامن عصمت درون خواهد کشید
3 روی اگر آن است، ره سوی بلا خواهد نمود عشق اگر این است تا حد جنون خواهد کشید
4 گام دل بگذار در دنبال زلفت، از بهر آنک موکشان در خاک راهش سرنگون خواهد کشید
5 سالها بگذشت و غمهای نوت کهنه نشد من ندانستم که این غم تاکنون خواهد کشید
6 بر من امشب شحنه هجران قوی شد، آمده است غصه دیرینه را دانم برون خواهد کشید
7 جان خسرو بر لب آمد، تا کی این مسکین هنوز محنت عشق و جفای چرخ دون خواهد کشید