من بار هجر می‌کشم و ناقه از خواجوی کرمانی غزل 661

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

من بار هجر می‌کشم و ناقه محملم

1 من بار هجر می‌کشم و ناقه محملم برگیر ساربان نفسی باری از دلم

2 طوفان آب دیده گر ازین صفت رود زین پس مگر سفینه رساند بمنزلم

3 با درد خود مرا بگذارید و بگذرید کایندم نماند طاقت قطع منازلم

4 گفتم قدم برون نهم از آستان دوست از آب دیده پای فرو رفت در گلم

5 هرجا که می‌نشینم و هر جا که می‌روم نقشش نمی‌رود نفسی از مقابلم

6 گر دیگری بضربت خنجر شود قتیل من کشته دو ساعد سیمین قاتلم

7 آندم که خاک گردم و خاکم شود غبار از بحر عشق باد نیارد بساحلم

8 هر چند عمر در سر تحصیل کرده‌ام بیحاصلیست در غم عشق تو حاصلم

9 خواجو برو که قافله کوس رحیل زد ای دوستان چه چاره چو من در سلاسلم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر