-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من بار هجر میکشم و ناقه محملم برگیر ساربان نفسی باری از دلم
2 طوفان آب دیده گر ازین صفت رود زین پس مگر سفینه رساند بمنزلم
3 با درد خود مرا بگذارید و بگذرید کایندم نماند طاقت قطع منازلم
4 گفتم قدم برون نهم از آستان دوست از آب دیده پای فرو رفت در گلم
5 هرجا که مینشینم و هر جا که میروم نقشش نمیرود نفسی از مقابلم
6 گر دیگری بضربت خنجر شود قتیل من کشته دو ساعد سیمین قاتلم
7 آندم که خاک گردم و خاکم شود غبار از بحر عشق باد نیارد بساحلم
8 هر چند عمر در سر تحصیل کردهام بیحاصلیست در غم عشق تو حاصلم
9 خواجو برو که قافله کوس رحیل زد ای دوستان چه چاره چو من در سلاسلم