- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی مطرب همیخواهم در این دم که نشناسد ز مستی زیر از بم
2 حریفی نیز خواهم غمگساری ز بیخویشی نداند شادی از غم
3 همه اجزای او مستی گرفته مبدل گشته از اولاد آدم
4 مسلمانی منور گشته از وی مسلم گشته از هستی مسلم
5 چو با نه کس بیاید بشمری ده ده تو نه بود از ده یکی کم
6 خدایا نوبتی مست بفرست که ما از می دهل کردیم اشکم
7 دهل کوبان برون آییم از خویش که ما را عزم ساقی شد مصمم
8 دهلزن گر نباشد عید عید است جهان پرعید شد والله اعلم
9 پراکنده بخواهم گفت امروز چه گوید مرد درهم جز که درهم
10 مگر ساقی بینداید دهانم از آن جام و از آن رطل دمادم
11 مرادم کیست زینها شمس تبریز ازیرا شمس آمد جان عالم