- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زدرد میرم و گویی که بیش از این بادا تو گر خوشی که چنین باشم این چنین بادا
2 جدا زشمع رخت گر بصحبتم هوس است چراغ صحبت من آه آتشین بادا
3 نه جام دل که اگر خاتم سلیمان است نشان عشق ندارد نگین نگین بادا
4 دل شکسته که پروردمش چو جان دربر چو رفت از برمن با تو همنشین بادا
5 گر از صفای تو زد لاف چشمه خورشید چو آب خضر فرو رفته در زمین بادا
6 هر آن رقیب بداختر که از تو دورم کرد قران کوکب بخت بدش قرین بادا
7 بقدر جور چو گفتی وفا کنم اهلی من و جفای تو یارب که بیش از ین بادا