- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دیدنت که من خو گرفته می آیم بکش به غمزه که بر خویش می نبخشایم
2 چو بهر دیدن روی خودم بخواهی کشت به خشم روی نتابی، گرت به خواب آیم
3 شبی به خواب نیاسوده ام، بیا که مگر ز دولت تو به خواب اجل نیاسایم
4 گریست دیده بسی خون ز رشک حسرت، از آنک شبی به کوی تو خاری خلید در پایم
5 ز بهر آنکه نبوسد کسی درت جز من ز خون دل همه خاک درت بیالایم
6 گهی فتاده بدم نیم سوخته جانی وزید بادی از آن کوی و برد بر جایم
7 برون نمی رود از کام تلخی هجرم اگر چه من به سخن خسرو شکر خایم