مرا ز هجر تو امید زندگانی از خواجوی کرمانی غزل 788

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

مرا ز هجر تو امید زندگانی کو

1 مرا ز هجر تو امید زندگانی کو در آرزوی توام لذت جوانی کو

2 اگر نه عمر منی رسم بیوفائی چیست و گر زمانه نئی شرط مهربانی کو

3 میان بادیهٔ غم ز تشنگی مردم زلال مشربهٔ عذب شادمانی کو

4 ز جام لعل سمن عارضان سیمین بر می مروق نوشین ارغوانی کو

5 درون مصطبه در جسم جام مینائی ز دست یار سبک روح روح ثانی کو

6 میست کاب حیاتست در سیاهی شب چو خضر وقت توئی آب زندگانی کو

7 وجود خاکی ما پیش از آنکه کوزه کنند بگوی فاش که آن کوزهٔ نهانی کو

8 گرفت این شب دیجورم از ستاره ملال فروغ شعشعهٔ شمع آسمانی کو

9 مگر ز درد دلم بسته شد رهش ور نی طلیعهٔ نفس صبح کامرانی کو

10 صبا بگوی که تسکین جان آدم را نسیم روضهٔ فردوس جاودانی کو

11 برون ز کون و مکانست گر چه پروازم خروش شهپر طاوس لا مکانی کو

12 فتاده بر دو جهان پرتو تجلی دوست صفیر بلبل بستان لن ترانی کو

13 چو بانگ و نالهٔ خواجو فتاده در ره عشق غریو دمدمهٔ کوس کاروانی کو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر