- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست آتش روی تو در عین لطافت آبیست
2 نیست در دور خطت دور تسلسل باطل که خط سبز تو از دور تسلسل بابیست
3 تا شد ابروی کژت فتنهٔ هر گوشه نشین ای بسا فتنه که در گوشهٔ هر محرابیست
4 زلف هندوی توام دوش بخواب آمده بود بس پریشانم ازین رانک پریشان خوابیست
5 پرتو روی چو ماه تودر آن زلف سیاه راستی را چه شب تیره و خوش مهتابیست
6 آنک گوید که عناب نشاند خون را بی تو هر قطرهئی از خون دلم عنابیست
7 آفتابیست که از اوج شرف میتابد یا بت ماست که در هر خم زلفش تابیست
8 من ازین در نروم زانکه بهر باب که هست پیش خواجو درش از روضه رضوان بابیست