1 گر عمر بکار می کنی حیف بود وین نامه بهر زه طی کنی حیف بود
2 جاییکه سروش غیب آید سوی تو گرگوش بچنگ و نی کنی حیف بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 تا تو چو شمع می کنی تیز نظر بسوی ما تیز تر است هر نفس آتش آرزوی ما
2 خم شکنان بخانقه با خم می سلامتند سنگ ملامت از میان میشکند سبوی ما
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا
1 مجنون عشق را هوس تخت و تاج نیست اورا که عقل نیست بهیچ احتیاج نیست
2 گیتی نما چه حاجت؟ اگر جم بصیرتی آیینه یی به ازمی و جام زجاج نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **