گر تو شیرین شکرلب به از خواجوی کرمانی غزل 917

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

گر تو شیرین شکرلب به شکرخنده در آئی

1 گر تو شیرین شکرلب به شکرخنده در آئی به شکرخندهٔ شیرین دل خلقی بربائی

2 آن نه مرجان خموشست که جانیست مصور وان نه سرچشمه نوشست که سریست خدائی

3 وصف بالای بلندت به سخن راست نیاید با تو چون راست توان گفت به بالا که بلائی

4 سرو را کار ببندد چو میان تنگ ببندی روح را دل بگشاید چو تو برقع بگشائی

5 همه گویند که آن ترک ختائی به چه زان روی نکند ترک خطا با تو که ترکست و ختائی

6 چون درآئی نتوانم که مراد از تو بجویم که من از خود بروم چون تو پری‌چهره در آئی

7 تو جدائی که جدائی طلبی هر نفس از ما گر چه هر جا که توئی در دل پرحسرت مائی

8 من به غوغای رقیبان ز درت باز نگردم که گدا گر بکشندش نکند ترک گدائی

9 وحشی از قید تو نگریزد و خواجو ز کمندت که گرفتار بتان را نبود روی رهائی

عکس نوشته
کامنت
comment