گر مرد رهی ز رهروان باش از عطار نیشابوری غزل 420

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

گر مرد رهی ز رهروان باش

1 گر مرد رهی ز رهروان باش در پردهٔ سر خون نهان باش

2 بنگر که چگونه ره سپردند گر مرد رهی تو آن چنان باش

3 خواهی که وصال دوست یابی با دیده درآی و بی زبان باش

4 از بند نصیب خویش برخیز دربند نصیب دیگران باش

5 در کوی قلندری چو سیمرغ می‌باش به نام و بی نشان باش

6 بگذر تو ازین جهان فانی زنده به حیات جاودان باش

7 در یک قدم این جهان و آن نیز بگذار جهان و در جهان باش

8 منگر تو به دیدهٔ تصرف بیرون ز دو کون این و آن باش

9 عطار ز مدعی بپرهیز رو گوشه‌نشین و در میان باش

عکس نوشته
کامنت
comment