گر بمسجد گذری با این رخ از اهلی شیرازی غزل 353

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گر بمسجد گذری با این رخ و آن چشم مست

1 گر بمسجد گذری با این رخ و آن چشم مست کافرم گر صد مسلمان را نسازی بت پرست

2 عاقبت از هستی خد بگسلد ای آفتاب هرکه همچون ذره دل بر رشته مهر تو بست

3 کردیم هندوی چشم آیینه دار روی غیر روسیاهش کردی و آیینه اش دادی بدست

4 فتنه روز قیامت سرزند از خاک من بر سر خاکم دمی چون سرو اگر خواهی نشست

5 با وجود سرو نازی آن چنین بالا بلند بسته طوبی نباشد غیر همتهای پست

6 گر زدی سنگی بغیری بر دل دیوانه خورد دیگران را سرشکست این سنگ و ما را دل شکست

7 زان دهان امید نبود هیچ صاحب هستیش با وجود هستی اهلی درین امید هست

عکس نوشته
کامنت
comment