- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر بمسجد گذری با این رخ و آن چشم مست کافرم گر صد مسلمان را نسازی بت پرست
2 عاقبت از هستی خد بگسلد ای آفتاب هرکه همچون ذره دل بر رشته مهر تو بست
3 کردیم هندوی چشم آیینه دار روی غیر روسیاهش کردی و آیینه اش دادی بدست
4 فتنه روز قیامت سرزند از خاک من بر سر خاکم دمی چون سرو اگر خواهی نشست
5 با وجود سرو نازی آن چنین بالا بلند بسته طوبی نباشد غیر همتهای پست
6 گر زدی سنگی بغیری بر دل دیوانه خورد دیگران را سرشکست این سنگ و ما را دل شکست
7 زان دهان امید نبود هیچ صاحب هستیش با وجود هستی اهلی درین امید هست