- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر به کمند زلف تو من نه چنین اسیرمی کی به کمند ابرویت خسته زخم تیرمی
2 هست یقین چو مردنم، از غم دوریش مکش باری اگر بمیرمی، در قدم تو میرمی
3 بودم اسیر کافران وقتی و در فراق تو در هوسم که این زمان کاش همان اسیرمی
4 پند دهند کز بتان چشم ببند جان من باز کشید تا مگر بند کسی پذیرمی
5 ترک سخن بگو که شدملک جهان از آن من آه که تنگ در برت یک شب اگر بگیرمی
6 طعنه زنی که خسروا، ملک جهان ستانمی گر به ولایت سخن مثل تو بی نظیرمی