1
گر تو ای شمع شبی هم نفس من باشی
چه دعا خوشتر از این است که روشن باشی
2
تا بود دانهٔ خال تو بر آتش شرط است
که به فرمان من سوخته خرمن باشی
3
با محبّان بلا کش مگر ای عهد شکن
دوستیّ تو همین است که دشمن باشی
4
بندهٔ نخل قد یار شو ای دل اگرت
هوس این است که آزاده چو سوسن باشی
5
آب رویی به از این نیست خیالی که چو آب
سرفرازی بگذاری و فروتن باشی