1 اگر چشم تو روزی بر مه افتد مه از خورشید باشد، در ته افتد
2 وگر شکل زنخدانت ببیند روانی آب حیوان در چه افتد
3 چو در خندیدن آید باغ رویت گل اندر دیده مهر و مه افتد
4 کند پیوند عمر از صبح رویت چو روز عمر گل را کوته افتد
5 نخواهم بعد ازین مه را ببینم گذر گر بر منت بعد از مه افتد
6 به رویت خواهم، الحمدی بخوانم غلط، ترسم که در بسم الله افتد
7 دلم را در سر زلفت ره افتاد غریبان را به هندوستان ره افتد
8 چو خواهد عارضت عشاق را عرض نظر بر من پس از چندین گه افتد
9 فغان، ای جان که در خسرو فراقت چنان افتاد کاتش در که افتد