گر تیغ تو خواهد سر و جان از اهلی شیرازی غزل 213

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گر تیغ تو خواهد سر و جان هم چه نزاع است

1 گر تیغ تو خواهد سر و جان هم چه نزاع است جان پیش تو چون خاک بود سر چه متاع است

2 چون پای تو بوسم به وداع از سر حسرت کآتش ز لبم شعله‌زنان وقت وداع است

3 منگر به حقارت دل ما را که ز مهرت گر ذره بود ذره خورشید شعاع است

4 مخمور غم عشق تو دارد سر کویی زان روی که در مدرسه عقل صداع است

5 چون گوی فلک دل که به چوگان تو افتاد گویی ز ازل تا ابدش وقت سماع است

6 با سلطنت وصل چه جای دگران است اهلی اگر این بحث کند جای نزاع است

عکس نوشته
کامنت
comment