- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر نبودی در جهان امکان گفت کی توانستی گل معنی شکفت
2 جان ما را تا به حق شد چشم باز بس که گفت و بس گل معنی که رفت
3 بی قراری پیشه کرد و روز و شب یک نفس ننشست و یک ساعت نخفت
4 بس گهر کز قعر دریای ضمیر بر سر آورد و به خون دل بسفت
5 پاکرو داند که در اسرار عشق بهتر از ما راهبر نتوان گرفت
6 آنچه ما دیدیم در عالم که دید وآنچه ما گفتیم در عالم که گفت
7 آنچه بعد از ما بگویند آن ماست زانکه راز گفت نیست از ما نهفت
8 تربیت ما را ز جان مصطفاست لاجرم خود را نمییابیم جفت
9 تا تویی عطار زیر بار عشق گردنان را زیر بار توست سفت
10 صورت جان است شعرت لاجرم عقل را نظم تو میآید شگفت