تو را اگر تو، توئی عالمی از اثیر اخسیکتی غزل 82

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

تو را اگر تو، توئی عالمی شکار بود

1 تو را اگر تو، توئی عالمی شکار بود به عهد تو علم فتنه آشکار بود

2 تو یک کنار و دو بوسه ز دل برون کن و بس خرد بقاعده خود در میان کار بود

3 به نیم جرعه دلم را خراب کرد غمت خوش است گرچه سرم در سر خمار بود

4 نبود سیم و بشد روزگار بر دین سست که کار خوب به سیم و به روزگار بود

5 جهان بگیرد حسن تو هیچ میدانی سپاه عقل بیک بار تارومار بود

6 براق حسن تو هرجا که دید میدان ساخت چو یک وفاش در این شغل دستیار بود

7 بر آن بساط که لعل تو گوهر افشاند کنار و آستی روح پرنثار بود

8 تو چون بکاری و از بهر بی نظیری تو مرا نشاید کم کار چون به کار بود

9 ندیم عشق تورابا دلم چه حاجت هاست گهش بغم بکشد گاه غم گسار بود

10 ز شحنه ستم تو اثیر جان نبرد مگر که در کنف عدل شهریار بود

عکس نوشته
کامنت
comment