- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست که درد را چو امید دوا بود غم نیست
2 دوا پذیر نباشد مریض علت شوق ولی چو روی مرض در شفا بود غم نیست
3 کنون که کشتی ما در میان موج افتاد اگر چنانکه مجال شنا بود غم نیست
4 صفا ز بادهٔ صافی طلب که صوفی را بجای جامه صوف ار صفا بود غم نیست
5 براستان که گدایان آستان توایم وگر ترا غم کار گدا بود غم نیست
6 غمت چو ساغر اگر خون دل بجوش آرد چو همدم تو می جانفزا بود غم نیست
7 گرت فراق بزخم قفای غم بکشد مدار غم که چو وصل از قفا بود غم نیست
8 بغربتم چو کسی آشنا نمیباشد بشهر خویشم اگر آشنا بود غم نیست
9 چنین که مرغ دلم در غمش هوا بگرفت بسوی ما اگر او را هوا بود غم نیست
10 چو اقتضای قضا محنتست و غم خواجو اگر بحکم قضایت رضا بود غم نیست