گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1157

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

گر تو خواهی وطن پر از دلدار

1 گر تو خواهی وطن پر از دلدار خانه را رو تهی کن از اغیار

2 ور تو خواهی سماع را گیرا دور دارش ز دیده انکار

3 هر که او را سماع مست نکرد منکرش دان اگر چه کرد اقرار

4 هر که اقرار کرد و باده شناخت عاقلش نام نه مگو خمار

5 به بهانه به ره کن آن‌ها را تا شوی از سماع برخوردار

6 وز میان خویش را برون کن تیز تا بگیری تو خویش را به کنار

7 سایه یار به که ذکر خدای این چنین گفتست صدر کبار

8 تا نگویی که گل هم از خارست زانک هر خار گل نیارد بار

9 خار بیگانه را ز دل برکن خار گل را به جان و دل می‌دار

10 موسی اندر درخت آتش دید سبزتر می‌شد آن درخت از نار

11 شهوت و حرص مرد صاحب دل همچنین دان و همچنین پندار

12 صورت شهوتست لیکن هست همچو نار خلیل پرانوار

13 شمس تبریز را بشر بینند چون گشایند دیده‌ها کفار

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر