اگر که شبرو عشقی چراغ از شهریار گزیدهٔ غزلیات 68

اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس

1 اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس

2 گرت به مردم چشم اهتزار قبله نماست به ارزیابی صد کعبه یک نگاهت بس

3 جمال کعبه چمن زار می کند صحرا برو که خار مغیلان گل و گیاهت بس

4 تو خود چو مرد رهی خضر هم نبود نبود شعاع چشمه حیوان چراغ راهت بس

5 دلا اگر همه بیداد دیدی از مردم غمین مباش که دادار دادخواهت بس

6 نصیب کوردلان است نعمت دنیا تو چشم رشد و تمیزی همین گناهت بس

7 چه حاجت است به دعوی عشق بر در دوست دل شکسته و اشک روان گواهت بس

8 به تاج شاهی اگر سرگران توانی بود گدای درگه میخانه پادشاهت بس

9 ترا که صبح پیاله است و آسمان ساقی چو غم سپاه کشد پای خم پناهت بس

10 بهار من اگرت با خزان نبردی بود قطار سرو و گل و نسترن سپاهت بس

11 چنین که شعله زدت شهریار آتش شوق به جان خرمن غم یک شرار آهت بس

عکس نوشته
کامنت
comment