گر آن مه در نظر بودی چه از خواجوی کرمانی غزل 844

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

گر آن مه در نظر بودی چه بودی

1 گر آن مه در نظر بودی چه بودی ورش بر ما گذر بودی چه بودی

2 مرا کز بیخودی از خود خبر نیست گر او را این خبر بودی چه بودی

3 اگر چون آن پری پیکر در آفاق پری روی دگر بودی چه بودی

4 بدینسان کز نظر یکدم جدا نیست گرش با ما نظر بودی چه بودی

5 مرا گویند درمان تو صبرست دریغا صبر گر بودی چه بودی

6 روانم در شب هجران بفرسود گر آنشب را سحر بودی چه بودی

7 مرا چون با سر زلفت سری هست گرم پروای سر بودی چه بودی

8 چو بر بام تو باشد مرغ را راه مرا گر بال و پر بودی چه بودی

9 ز خواجو سیم و زر داری تمنا گر او را سیم و زر بودی چه بودی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر