1 گر باده خوری تو با خردمندان خور یا با صنمی لاله رخی خندان خور
2 بسیار مخور ورد مکن فاش مساز اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
2 گر چشمهٔ زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فروخواهی شد
1 چون حاصلِ آدمی درین جایِ دودَر، جز دردِ دل و دادنِ جان نیست دگر؛
2 خرّم دلِ آنکه یک نفس زنده نبود، و آسوده کسی که خود نزاد از مادر!
1 اجزای پیالهای که درهم پیوست، بشکستنِ آن روا نمیدارد مست،
2 چندین سر و ساقِ نازنین و کفِ دست، از مِهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **