1 گر می نخوری طعنه مزن مستان را بنیاد مکن تو حیله و دستان را
2 تو غره بدان مشو که می مینخوری صد لقمه خوری که می غلام است آن را
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
2 گر چشمهٔ زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فروخواهی شد
1 مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان می خواه مروق به طراز آمدگان
2 رفتند یکان یکان فراز آمدگان کس می ندهد نشان ز بازآمدگان
1 یک جرعهٔ می ز ملک کاووس به است از تخت قباد و ملکت طوس به است
2 هر ناله که رندی به سحرگاه زند از طاعت زاهدان سالوس به است
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به