1 گر بوی نمیبری در این کوی میا ور جامه نمیکنی در این جوی میا
2 آن سوی که سویها از آنسوی آید میباش همان سوی و بدین سوی میا
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 اندر دل من درون و بیرون همه او است اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
2 اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد بیچون باشد وجود من چون همه اوست
1 دلدار ظریف است و گناهنش اینست زیبا و لطیف است و گناهش اینست
2 آخر بچه عیب میگریزند از او از عیب عفیف است و گناهش اینست
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **