گر نباشد بیش ای دل سیم و از واعظ قزوینی غزل 397

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با کم بساز

1 گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با کم بساز با سر بیدرد سرکن، با دل بیغم بساز

2 با چه خواهم خورد امشب، یک دو شب هم صبر کن با چه خواهم ساخت فردا، یک دو روزی هم بساز!

3 با نگاه خشک، عمری ساختی از بی غمی چشم من، یک چند، هم با دیده پرنم بساز

4 نیست غیر از حسرت یک آه حسرت در دلم پر مکن تعجیل، با من ای نفس یک دم بساز

5 سازگاری، در نهاد عالم امکان کجاست؟ ای دل ناساز، با من ناسازی عالم بساز

6 هرزه نالان بوته تیر تعرض میشوند خواهی ار بسیار گو باشی، بحرف کم بساز

7 واعظ این ده روز را، غم بیش ازین در کار نیست از قبا با ژنده، از دینار با درهم بساز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر