1 گر دل ندهی، از تو شکایت کنمی دانم که شکایت، به چه غایت کنمی
2 گر پرده دری نباشد اندر حق تو زآنها که تو کردهای، حکایت کنمی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 خهی شاه انجم و فی الله ظلک نهادی قدم در حریم مبارک
2 بجائی رسیدی که یک برق لمعت سواد شب و روز عالم کند حک
1 غنچه دو اسبه رسید با سپه ضیمران پهلوی گلگونشان کوفته از ضیم ران
2 سینه هامون گرفت جوشن ازرق شعار نیزه ی اغصان نمود بیرق اخضر عیان
1 اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم
2 وگر، چو جان سخنپیشه معانی بین فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **