-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر به فریب میکشی ور به عتاب میکشی دل به تو میکشد مر از آنکه لطیف و دلکشی
2 آب حیات میبرد لعل لب چو آتشت و آب نبات میچکد زان لب لعل آتشی
3 حاصل من ز خط تو نیست به جز سیه رخی پایهٔ من ز زلف تو نیست به جز مشوشی
4 تیر ترا منم هدف گر تو خدنگ میزنی تیغ ترا منم سپر گر تو اسیر میکشی
5 زلف تو در فریب دل چند کند سیهگری چشم تو در کمین جان چند کند کمانکشی
6 چون دم خوش نمیزنم بی لب لعل دلکشت بار غم تو چون کنم گر نکشم به ناخوشی
7 خواجو از آتش رخش آب رخت بباد شد زانکه چو زلف هندویش بر سر آب و آتشی