-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر ز پیش برانی مرا که برخواند وگر مراد نبخشی که از تو بستاند
2 بدست تست دلم حال او تو میدانی که سوز آتش پروانه شمع میداند
3 چه اوفتاد که آن سرو سیمتن برخاست خبر برید بدهقان که سرو ننشاند
4 برفت آنکه بلای دلست و راحت جان مگر خدای تعالی بلا بگرداند
5 چراغ مجلس روحانیون فرو میرد گر او بجلوه گری آستین بر افشاند
6 تحیتی که فرستاده شد بدان حضرت گر ابن مقله ببیند در آن فرو ماند
7 به خون دیده از آن رو نوشتهام روشن که هر کسش که ببیند چو آب برخواند
8 دبیر سردلم فاش کرد و معذورست چگونه آتش سوزان به نی بپوشاند
9 سرشک دیدهٔ خواجو چنین که میبینم اگر بکوه رسد سنگ را بغلتاند