گر روشنی از جلال الدین محمد مولوی غزل 2954

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری

1 گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری در هر دو حال خود را از یار وانگیری

2 پا واگرفتن تو هر دو ز حال کفر است صد کفر بیش باشد در عاشقان نفیری

3 پاکت شود پلیدی چون از صنم بریدی گردد پلید پاکی چون غرقه در غدیری

4 دنبال شیر گیری کی بی‌کباب مانی کی بی‌نوا نشینی چون صاحب امیری

5 بگذار سر بد را پنهان مکن تو خود را در زیرکی چو مویی پیدا میان شیری

6 خوردی تو زهر و گفتی حق را از این چه نقصان حق بی‌نیاز باشد وز زهر تو بمیری

7 زیر درخت خرما انداز همچو مریم گر کاهلی به غایت ور نیز سست پیری

8 از سایه‌های خرما شیرین شوی چو خرما وز پختگی خرما تو پختگی پذیری

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر