-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری در هر دو حال خود را از یار وانگیری
2 پا واگرفتن تو هر دو ز حال کفر است صد کفر بیش باشد در عاشقان نفیری
3 پاکت شود پلیدی چون از صنم بریدی گردد پلید پاکی چون غرقه در غدیری
4 دنبال شیر گیری کی بیکباب مانی کی بینوا نشینی چون صاحب امیری
5 بگذار سر بد را پنهان مکن تو خود را در زیرکی چو مویی پیدا میان شیری
6 خوردی تو زهر و گفتی حق را از این چه نقصان حق بینیاز باشد وز زهر تو بمیری
7 زیر درخت خرما انداز همچو مریم گر کاهلی به غایت ور نیز سست پیری
8 از سایههای خرما شیرین شوی چو خرما وز پختگی خرما تو پختگی پذیری