گر راه بود بر سر کوی تو صبا از خواجوی کرمانی غزل 7

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را

1 گر راه بود بر سر کوی تو صبا را در بندگیت عرضه کند قصه ما را

2 ما را به سرا پردهٔ قربت که دهد راه برصدر سلاطین نتوان یافت گدا را

3 چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند سر کوفته باید که بدارند گیا را

4 گر ره بدواخانهٔ مقصود نیابیم در رنج بمیریم و نخواهیم دوا را

5 مرهم ز چه سازیم که این درد که ما راست دانیم که از درد توان جست دوا را

6 فریاد که دستم نگرفتند و به یکبار از پای فکندند من بی سر و پا را

7 از تیغ بلا هر که بود روی بتابد جز من که به جان میطلبم تیغ بلا را

8 هنگام صبوحی نکشد بی گل و بلبل خاطر بگلستان من بی برگ و نوا را

9 روی از تو نپیچم وگر از شست تو آید همچون مژه در دیده کشم تیغ بلا را

10 بیرون نرود یک سر مو از دل خواجو نقش خط و رخسار تو لیلا و نهارا

عکس نوشته
کامنت
comment