گر بعد اجل دردِ تو با از خیالی بخارایی غزل 213

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

گر بعد اجل دردِ تو با خویش توان برد

1 گر بعد اجل دردِ تو با خویش توان برد خواهیم سبک درد سر خود ز جهان برد

2 در حلقهٔ دیوانه‌وَشان عقل نمی‌رفت «زنجیر سر زلف تواش موی کشان برد»

3 تا زلف تو چوگان معنبر به کف آورد «بند کمرت گوی لطافت ز میان برد»

4 سرچشمهٔ حیوان به هزار آب دهن شست و آنگاه حدیث لب لعلت به زبان برد

5 گفتم که خیالی چو به زاری ز جهان رفت در سینه غمت برد، به خود گفت که جان برد

عکس نوشته
کامنت
comment