گر فلاطون زمانی، حرف دانستن از واعظ قزوینی غزل 524

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن

1 گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن نام خود را خط بطلان، از رگ گردن مزن

2 لب مجنبان از برای هرزه گفتن هر نفس بر چراغ اعتبار خویشتن، دامن مزن

3 گر سخن خواهی کنی، عیب سخن کردن بگو گر نخواهی تن زد، از حرف خموشی تن مزن

4 روشنایی خانه دل را، ز چشم عبرت است بیش ازین از خواب غفلت، گل بر این روزن مزن

5 پهن دشتی، چون فضای عالم تجرید نیست خیمه دل بیش ازین در تنگنای تن مزن

6 آفتی چون رد سائل نیست منعم، مال را آتشی از حسرت موران، برین خرمن مزن

7 با تواضع میتوانی جان دشمن را گرفت جز بشمشیر خمیدن، خصم را گردن مزن

8 آنچه منعم راست در کف، مفلسان را در دلست شاخ گل گو خنده بر خاکستر گلخن مزن

9 گر ظفر خواهی چو واعظ خاک ره شو خصم را خاک غیر، از گرد خود، بر دیده دشمن مزن

عکس نوشته
کامنت
comment