1 گر خرقه عارفان بصد چاک بود باکی نبود ز چرکنی پاک بود
2 گر جامه چو گل پاره بود عیبی نیست شرطست دلی که همچو گل پاک بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آن کعبه جان سوی خود میخواند از یاری مرا ای گریه در خون جگر آلوده نگذاری مرا
2 بودم من ای خورشید رخ در خاک خواری ذره وش برداشتی از خاک ره با این همه خواری مرا
1 هفتاد سال شد که دل من در آتش است می سوزد و هنوز بدین سوختن خوش است
2 عیبم مکن که رفت ز دستم عنان دل من پیر و ناتوان و هوس تند و سرکش است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **