-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر لذت شناس درد سازی جان شیرین را ز نعمتهای الوان می شماری اشک خونین را
2 لب از دندان کبود و، چهره از درد طلب کاهی طلا و لاجوردی نیست زین به خانه دین را
3 گدایان را به تاج پادشاهی سر فرو ناید چه نسبت آشنایی با سر شوریده بالین را
4 بهم کی اختلاط شور و شیرین راست می آید؟ به شور عشق، نتوان جمع کردن خواب شیرین را
5 شدی چون پیر، ازین منزل دگر برکنده باید شد که از پشت خمت زین میکند مرگ اسب چوبین را
6 به آشوب جهان هر کس که تن در داد، فارغ شد ز سیل تندی توسن، چه پروا خانه زین را
7 گذشتن از بر بدطینتان، بد طینتی آرد گذار از شوره زاران، شور سازد آب شیرین را
8 در اقلیم قناعت، زان سبب تنگی نمی باشد که بیرون کرده ز آنجا، سازگاری رسم و آیین را
9 برافتاده است واعظ، از جهان رسم سخن فهمی دلت صحبت چو خواهد،یاد کن یاران پیشین را