گر پرده ز خورشید جمال از عطار نیشابوری غزل 162

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

گر پرده ز خورشید جمال تو برافتد

1 گر پرده ز خورشید جمال تو برافتد گل جامه قبا کرده ز پرده به در افتد

2 چون چشم چمن چهرهٔ گلرنگ تو بیند خون از دهن غنچه ز تشویر برافتد

3 بشکافت تنم غمزهٔ تو گرچه چو مویی است یک تیر ندیدم که چنین کارگر افتد

4 گر بر جگرم آب نمانده است عجب نیست کاتش ز رخت هر نفس اندر جگر افتد

5 گر چه دل من مرغ بلند است چو سیمرغ لیکن چو دمت خورد به دام تو درافتد

6 گر گلشکری این دل بیمار کند راست آتش ز لب و روی تو در گلشکر افتد

7 بر چشم و لبم زآتش عشق تو بترسم کین آتش از آن است که در خشک و تر افتد

8 من خاک توام پا نهم بر سر افلاک چون باد، گرت بر من خاکی گذر افتد

9 بی یاد تو عطار اگر جان به لب آرد جانش همه خون گردد و دل در خطر افتد

عکس نوشته
کامنت
comment