1 اگر آن ماه مهربان گردد غم دل غمگسار جان گردد
2 آنکه چون نامش آورم به زبان همه اجزای من زبان گردد
3 ور کنم یاد ناوک چشمش مو بر اعضای من سنان گردد
4 چون کنم نقش ابرویش بر دل قد چون تیر من کمان گردد
5 مه ز شرم جمال تو هر ماه در حجاب عدم نهان گردد
6 یارب، این آسیای دولابی چند بر خون عاشقان گردد
7 چون دلم با غم تو گوید راز در میان خانه ترجمان گردد
8 چون ز لعلت سخن کند خسرو شکر از منطقش روان گردد