گر شد سر ما خاک ره دوست چه از اهلی شیرازی غزل 144

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گر شد سر ما خاک ره دوست چه باک است

1 گر شد سر ما خاک ره دوست چه باک است ای خاک بر آنسر که درین راه نه خاک است

2 از بسکه بناخن همه دم سینه خراشم هم خرقه و هم سینه و هم دل همه چاک است

3 در اشک چو طوفان من افلاک فرورفت طوفان محبت زسمک تا به سماک است

4 ای خضر که بر آب حیات است ترا دست دریاب دل تشنه ما را که هلاک است

5 از دامن آلوده بود شمع چنین زار آزاده بود سرو که با دامن پاک است

6 بی روی تو مه صحبت عاشق فرحش نیست سرمست تو در بزم طرب غمزده ناک است

7 اهلی نشد آسوده دل از طارم افلاک آسایش مخور غم از طارم تاک است

عکس نوشته
کامنت
comment